iran11.8.2009

وقتی دیوار اعتماد یک ملت فرو می ریزد دیگر نمی توان بر خرابه های آن تکیه کرد حتی اگر با اشک چشم به پاکسازی اش بر خیزند

بد مستی این طفل سی ساله /منـوچهـر يـزدی

وقتی از سی سال پیش ملت جایش را به امت داد و تا حد گله های گوسفند سقوط کرد و چوپان وظیفه شرعی داشت فقط آب و علف اش را تامین کند ولی بر هویتش بتازد و بر شعورش تردید روا دارد و بر آرزو هایش فاتحه بخواند... حال باید از بیداری این گله انگشت تحیر بدندان گیرند و چاقوی شان را برای بریدن سر بره های سر بهوا تیز کنند...!!!

================
وقتی تاریخ در گمنامی و غربت می افتد ...وقتی از حوادث نمی آموزیم .....وقتی نگاه مان را بر آینده و گذ شته می بندیم.....آنگاه تاریخ تکرار میشود ...!!!

وقتی سی سال پیش توی دهان دولت قانونی زدند و دولت غیر قانونی را بر یک جامعه هیجان زده تحمیل کردند و همگان از درون و برون بر این جا بجایی کف زدند ...حال آمده اند تا بر اساس همان سنت دیرینه توی دهان ملت بزنند و یک دولت را بر یک ملت تحمیل کنند ....!

وقتی سی سال قبل توی دهان سفارت آمریکا زدند و دیپلمات های آمریکایی را تحقیر کردند و عمو سام خم به ابرو نیاورد و چهار صد و چهل و چهار روز خفت و خواری را بر جان خرید تا نوزاد حکومت اسلامی جان بگیرد ...حال باید آمریکا و غرب بنیشینند و شاهد دهان کجی و بد مستی این طفل سی ساله باشند ....!!

وقتی سی سال پیش .....آقایان امام را در ماه دیدند و روشنفکران دینی و ملی مذهبی بر آن مهر تایید کوبیدند ... حال باید هاله نور را بالای سر دولت مشاهده کنند ...

وقتی سی سال پیش بهترین افسران و فرزندان ایران را از دم تیغ گذ رانیدند و رنگ سرخ خون های به ناحق ریخته شده را ندیدند - حال باید امروز رنگ سبز یکی از فرزندان اصیل حکومت دینی را تحمل کنند ...!

وقتی سی سال دنیای دمکراسی کارتری و اعوان و انصارش در بریتانیای صغیر چشمانشان را بر تحقیر یک ملت می بندند و امروز گوشه چشمی بر ما می گشایند حال باید آقایان شگفت زده از این تغییر - فریاد مرگ بر بی بی سی و صدای آمریکا بر دارند و از عهد شکنی...این عزیز دردانه های رسانه ای رنجیده خاطر شوند...

وقتی سی سال انگشت حکومت به سوی بهشت موعود دراز بود و همه وعده ها به آنجا ختم میشد و صدای مظلومیت این مردم به گوش ها فرو نمی رفت حال باید گوش هایشان را برای شنیدن خروش پر صلابت یک ملت از درون قلب های شکسته آماده کنند

وقتی سی سال پیش پایه های یک حکومت را بر مصلحت نظام نهادند واهل فن و دانش را به انزوا راندند... حال باید از سازه های لرزان آن که با غریوی شکاف برداشته است بیم به خود راه دهند....

وقتی از سی سال پیش ملت جایش را به امت داد و تا حد گله های گوسفند سقوط کرد و چوپان وظیفه شرعی داشت فقط آب و علف اش را تامین کند ولی بر هویتش بتازد و بر شعورش تردید روا دارد و بر آرزو هایش فاتحه بخواند... حال باید از بیداری این گله انگشت تحیر بدندان گیرند و چاقوی شان را برای بریدن سر بره های سر بهوا تیز کنند...!!!

تاریخ را نخواندند... تاریخ ملت ایران رااز نیمه هایش خواندند و خود خواسته مرور کردند و به تحریف ارزش های یک ملت دست یازیدند... که اگر چنین نبود حتما ملاحظه می کردند که وقتی دیوار اعتماد یک ملت فرو می ریزد دیگر نمی توان بر خرابه های آن تکیه کرد حتی اگر با اشک چشم به پاکسازی اش بر خیزند...

و امروز آن روز است.... شاید بتوان با شمشیر های آغشته به خون چند صباحی روی پاهای لرزان ایستاد ولی خرابه... خرابه است... باید به حکم تاریخ و اراده ملی گردن نهاد تا راه برای معماران واقعی و دلسوز و بر گزیدگان خرد جمعی و میهن دوستان آرمانخواه هموار گردد...

اراده ملی بر یک رفراندم تعلق گرفته است...

انتقال حاکمیت از حاکمیت فرقه ای به حاکمیت ملت