هر ایرانی به یک بمب ساعت شمار علیه رژیم

هفتاد میلیون بمب برای براندازی این حکومت
تاسیسات اتمی را بمباران و ویران نکنید!
به جایش بیائید و صادرات نفت، این شریان رژیم را قطع کنید


شما را به خدا، می خواهم اسرائیل را قسم بدهم، آمریکا را قسم بدهم که بیائید و از حمله به تاسیسات اتمی ایران منصرف شوید، من یک راه بهتر و موثرتر سراغ دارم.
نه این که فکر کنید من دلم برای آن سرمایه های کلانی که با برپائی تاسیسات نطنز و اصفهان و کاشان و ساغند و اراک بر باد رفته است می سوزد. فقط به این علت که از نظر من آن بمباران ها سودمند نیست و به جای آن شما باید صدور نفت ایران را برای مدتی قطع کنید و واردات بنزین را نیز متوقف سازید و آنگاه ببینید که چطور این رژیم پس از مدت کوتاهی فرو می پاشد.

من بر حسب ضرورت کاری، مرتبا بین تهران و اصفهان و شیرازی و مشهد و قم و تبریز و شهرهای دیگر در رفت و آمد هستم و از من قبول کنید از هر شهری که دیدن کرده ام، مردم در انتظار شورش هستند و همگی آمادگی دارند.
اهالی تهران و دیگر شهرها می توانند شهادت دهند که اکنون مدتی است بر حضور افراد گشت های مختلف در خیابان ها افزوده شده است و مردم همه جا ماموران اونیفورم پوشیده و نپوشیده رژیم را احساس می کنند و لمس می کنند.

مگر خودشان در روزهای اخیر دوباره تاکید نکرده اند که وظیفه اصلی سپاه پاسداران صیانت از رژیم است؟
مگر نه آن که اخیرا بارها و به بهانه های مختلف، در شهرهای بزرگ و کوچک "رزمایش خیابانی" به راه انداختند؟ آیا هدفشان جز این بود که از شورش مردم بیم دارند و می خواهند دربرابر آن امادگی به وجود آورند؟
حساب کنید که تا به حال چند نفر را گرفته اند و چند نفر را کشته اند و از چند نفر زهر چشم گرفته اند!
***
کاریکاتور از آرشیو : رژیم ولایت مطلقه فقیه :

***

این ها همه نشان از وحشت دارد، زیرا می خواهند چنان محیط سرکوبگرانه ای به وجود آورند که مردم بترسند و سر اعتراض بلند نکنند.

ماموران بسیج و ارشاد و سپاه پاسداران که به خیابان ها فرستاده می شوند تا مردم را اذیت کنند، جوانان را بترسانند و خانم ها را آزار دهند افراد جوانی هستند که آن ها را از دهات دورافتاده آورده اند و آن ها را مورد شستشوی مغزی قرار داده، به آن ها القا کرده اند که موی سر و پوست بدن و آرایش زنان و زینت مردان یک گناه کبیره است و آن که می خواهد به بهشت رود باید با آن ها به مبارزه برخیزد و سرکوبشان کند – که اجر اخروی دارد.

ادعا می کنند که اگر کسی لباس تمیز بپوشد و زنی که آرایش کند، ولایت مطلقه فقیه را نشانه رفته و ولایت مطلقه نیز یعنی همان الوهیت و معنویت و اخلاق و پاکدامنی و غیره و غیره...

ولی هیچ یک از سرکوبگری های رژیم قادر نیست مردم را بترساند و شیوه های خشن و ظالمانه آن ها دیگر در مردم هیچ تاثیری ندارد.

زیرا مردم ایران به خوبی دریافته اند که این رژیم ملغمه ای از سرکوب بی مهار به شیوه رژیم های کمونیستی، فساد مالی کشورهای اسلامی و شرقی، فاشیسم مذهبی و سرکوب به شیوه پل پوت در کامبوج است.

از روزی که این رژیم فریبکار قدرت را در وطن من در دست گرفته، اخلاق و معنویات نابود شده و صداقت و جوانمردی رخت بربسته و امنیت فردی و اجتماعی سیر نزولی داشته است.

در حالی که بیش از شش میلیون نفر از ایرانیان معتاد هستند و زنان و دخترکان نوجوان ایرانی را به فحشاء می کشند و یا در امیرنشین ها به فروش می رسانند،

دزدی و جنایت و سرقت از خانه ها و تعرض در خیابان و تجاوز به افراد به صورت عادی درآمده و اختلاس و رشوه خواری به اوج رسیده و دروغگوئی بی داد می کند، چگونه رژیم می تواند سر بلند کرده و به چشمان مردمان بنگرد؟

تا کنون در وطن ما و یا در هیچ کشور دنیا سابقه نداشته که رژیمی با نام اخلاق و معنویات و دین و پاکدامنی و صداقت و اخلاص و ایثار و ایمان بر سر کار آید و این چنین مرتکب شنیع ترین جنایات گردد و کثیف ترین رفتارهای اجتماعی و عمومی را داشته باشد.

هرگز سابقه نداشته که این چنین شیرازه اخلاق و معنویات و انسانیت در ایران از هم بپاشد و تمدن چند هزار ساله ایران این چنین به یغما گذاشته شود.

چگونه مملکت ما را به وضعی کشانده اند که از میان هر ده نفر انسان بالغ یا نابالغ و کودک و بزرگ یک نفر معتاد است و اعتیاد او به فحشاء و یا دزدی و حتی قتل کشانده می شود، زیرا آن فرد معتاد برای تامین هزینه خرید مواد مخدر ناچار می شود به هر کار ناپسندیده ای دست بزند؟

آنانی هم که معتاد نیستند، و یا هنوز معتاد نشده اند، از چنین وضعی سر غم به دامان برده اند و از این فاجعه ملی اندوهگین هستند و راه چاره ای در برابر ملت ایران نمی بینند.

امروز در وطن ما استعمال تریاک و یا مواد مخدر دیگر به یک امر عادی مبدل شده است. در میهمانی ها، وقتی صرف غذا تمام شد، مردها به اطاق دیگر می روند که بساط دود را به راه اندازند.

پزشکی که از دوستان من است سوگند می خورد که امروزه حتی کودکان ده ساله نیز به مواد مخدر معتاد می شوند، و از این جا تا کشانده شدن آن نوجوان به سوء استفاده های جنسی و یا دزدی و خلافکاری های دیگر فاصله زیادی وجود ندارد.

فاجعه آمیز آن که در برخی نقاط ایران بهای یک بست تریاک از یک قوطی سیگار کمتر است. از زبان یک تریاکی شنیدم که می گفت: «خدا پدر رژیم را بیامرزد که تریاک را این چنین ارزان کرده است». او نمی داند که رژیم بهای مواد مخدر را این چنین ارزان کرده که مردم از رمق بیفتند و حال به پا خیزی و انقلاب را نداشته باشند.

به این نمایش مسخره ای که به عنوان انتخابات ریاست جمهوری به مردم ارائه کرده اند هیچ گاه اعتقادی نداشته ام، ولی همین "مبارزه انتخاباتی" باعث شده که آن ها پته یکدیگر را به روی بیاندازند و فسادهای یکدیگر را علنی کنند و همین انتقادهائی که توسط رقیبان احمدی نژاد از دولت او می شود تا به حال سابقه نداشته و تازه این حرف ها یک هزارم واقعیات نیز هنوز نیست که مردم ایران هر روز با آن روبرو هستند.

من بر این باورم که وطنم در آستانه انفجار قرار دارد. احساس می کنم که مردم آماده هستند که قیام کنند و جور خود را از این رژیم بگیرند و آن را براندازند. آنانی که خودشان این چنین از حکومتشان انتقاد می کنند، چگونه انتظار دارند که ایران و ایرانی از این پس به این رژیم اعتماد داشته باشند؟

حالا هم صحبت حمله نظامی است و آن ها سعی می کنند که زیر پوشش تب جنگی ملت را به سوی خود بکشانند و همان وضع دوران جنگ با عراق را به وجود آورند. ولی این بار مردم دست آن ها را خوانده اند و از بمباران شدن تاسیسات باکی ندارند و حتی آرزو می کنند که این آقای اوباما هر چه زودتر اقدام کند و به این نتیجه برسد که "گفت و شنود" با رژیم ایران سودی ندارد و بهتر است آن تحریم ها را به کار اندازد و چه شیوه ای بهتر از قطع صادرات نفت ایران و توقف واردات بنزین به داخل ایران.

وقتی این درآمد نفت قطع شود، رژیم دیگر پولی نخواهد داشت که به سازمان های ترور یاری برساند و موشک تولید کند و بمب بسازد و سبیل طرفداران خود را چرب کند و سقوطش حتمی خواهد بود.

به خدا قسم مردم ایران هیچ وقت به اندازه امروز آمریکا را دوست نداشته اند. ولی امیدوارند که این آقای اوباما هم قدرت و قاطعیت نشان دهد و مثل کارتر نباشد. بدانند که روزی که رژیم در آستانه سقوط قرار گیرد، هر ایرانی به یک بمب ساعت شمار علیه رژیم مبدل خواهد شد و ما هفتاد میلیون بمب برای براندازی این حکومت خواهیم داشت.

منشه امیر : روانشناسی احمدی نژاد و خطرات آن

محمود احمدی نژاد همچنان تکرار کرده و می گوید: اکنون که ابرقدرتها عرضه اداره کردن امور جهان را ندارند، ما باید وارد صحنه بین المللی بشویم و مدیریت جهان را به عهده بگیریم (نقل به مفهوم). یعنی، از دیدگاه احمدی نژاد، اکنون که او این چنین در اداره کردن ایران موفق بوده است، زمان آن است که ارتقاء مقام پیدا کند و از سمت رئیس جمهوری ایران به رئیس جمهوری کال عالم گزیده شود-
به ویژه آنکه در سال دوم ریاست جمهوری خود گفته بود که در این مدت با صد نفر از رؤسای جمهوری و رهبران کشورها و سیاستمداران ارشد آنها دیدار داشته و همه آنها گفته اند آقای احمدی نژاد، به به، چه خوب شما ایران را اداره می کنید، پس بیآئید و اداره کشور ما را نیز به عهده بگیرید.
یعنی، فرد نالایقی را که حتی به ده هم راه نمی دادند، سراغ خانه کدخدا را می گرفت که برود و جایگزین او شود.

"منشه امیر"
کارشناس مسایل مربوط به منطقه خاورمیانه
خبرگزاری مردانی نیوز : تفسیر سیاسی هفته نوشته: منشه امیر:

2009-05-23

در زبان عبری می گویند: این وضع اگر موجب تاسف و تاثر نبود، چقدر می توانست خنده دار باشد. فردی که در همه امور و در همه زمینه ها، از اقتصاد و اجتماع تا تجارت خارجی و روابط بین المللی شکست خورده و برای حکومت مشکل آفریده و ایران را به آستانه پرتگاه رسانده، اکنون خود را برای رهبری جهان آماده می سازد.
غافل است از این که اگر هم ابرقدرتی آمریکا کمی تضعیف شده (گرچه کاملا می تواند یک پدیده موقت باشد) ابرقدرتهای دیگری در راه هستند که در راس آنها چین قرار دارد و روسیه و هند هم در کمین نشسته اند- و حکومت ایران را کجا با آنان یاری برابری خواهد بود.
بسیاربودند در ایران آنانی که پدیده احمدی نژاد را جدی نمی گرفته و بر این باوربودند که دوران ریاست او سپری می شود و این موج می گذرد و طوفانی در راه نخواهد بود.
ولی تاریخ بشریت نشان داده که گاهی افراد زیاده خواه که در راس قرار می گیرند و به اوهام و خیالات دچار هستند و چشم واقعیت بین ندارند، و یا دارند اما خلق و خوئی مردم فریبانه دارند و راست گوئی را هرگز فرا نگرفته اند و زندگیشان با ترفند و دروغ آمیخته است، ممکن است برای وطن خویش و برای منطقه و جهان مصیبت های بزرگ بیافرینند.
ضرب المثل فارسی می گوید: گاهی آن نابخرد ممکن است سنگی به داخل چاه بیاندازد که دهها خردمند نتوانند آن را بیرون آورند.

کاندیدای آبرومند

کاریکاتوراز نیک آهنگ کوثر . 2009-05-23
***


تاریخ جهان اسکندر را به یاد دارد که به خاطر یک دستمال قیصریه را آتش زد. نرون امپراطوری رم را از یاد نبرده است که چگونه شهرها را به آتش کشید و ویران کرد. حمله مغول از یادها نرفته است. هیتلر را مردمان هرگز از یاد نخواهند برد. استالین و جنایاتش هرگز فراموش نخواهد شد- و پل پوت و صدام حسین و تبهکاران دیگری چون آنان را نیز می توان در همین ردیف قرار داد.

فرمانروایان خودکامه و آنانی که تشنه قدرت هستند و برای رسیدن به آن حاضرند هر بهائی را بپردازند و هر انسان و هر ارزش اخلاقی را قربانی کنند، آنان افرادی مردم فریب هستند که این پدیده در قاموس علوم سیاسی «پوپولیست» نامیده می شود، یعنی، فردی که مردم را برای تامین هدف های فردی و سیاسی خود به کار می گیرد و آنان را فریب داده می کوشد برای اجرای هدف های نامشروع خویش بسیج کند.

در مورد احمدی نژاد، این واقعیت را از همان دوران تبلیغات انتخاباتی پیشین او مشاهده کردیم. او چهار سال پیش قول داد که پول درآمد نفت را بر سر سفره مرد بیآورد-

و در ایرانی که نیمی از مردمان آن زیر خط قفر زندگی می کنند، چه وعده ای فریبنده تر از این تواند بود؟ به جوانان وعده داد که در پوشش و رفتارخویش آزاد خواهند بود و در یک مصاحبه تبلیغاتی به تمسخر پرسید:

آیا همه مشکلات ایران در این خلاصه می شود که جوانان چه بپوشند و موی دختران تا چه حد بیرون باشد؟

یکی از جنبه های بارز مردم فریبی (یا در زبان علمی آن پوپولیسم) تملق گوئی بیش از حد نسبت به مردم است و این واقعیت را ما در همه رفتارها و گفتارهای احمدی نژاد، به ویژه در جریان سفرهای استانی او و هنگامی که درباره اتم و رویاروئی با دنیا سخن می گوید، مشاهده می کنیم.

درنطق ها و تبلیغات تازه خود برای ابقای ریاست جمهوری اش نیز می گوید: مردم ایران آنقدر خوب و صبور و مهربان هستند که حتی اگر به فرض محال دولت دچار اشتباهی هم شده باشد، به چشم بخشودگی به آن می نگرند و در کنار دولت باقی می مانند.

از دیدگاه او این سخن توجیه کننده همه شکست ها و ندانم کاری های دولتش در امور اقتصادی، مالی و اجتماعی بوده است. او می خواهد به مردم تلقین کند که اعتراض نکنید، زبان به انتقاد نگشاید، بزرگوار باشید، گذشت و شکیبائی داشته باشید.

در نطق های متعدد دیگری، در تلاش برای برخورداری از حمایت مردم در راه اجرای برنامه های اتمی ماجراجویانه و خطرناک رژیم، به مجیزگوئی از ملت پرداخته و می گوید: این مردم قادرند همه قله های اوقیانوس را هم پشت سر گذارند و از مشکلات و موانع هراسی ندارند و هر خطری را به جان می خرند (نقل به مفهوم) . (اما که مفهوم قله های اوقیانوس را درک نکردیم).

در سفرهای استانی، به هر شهری می رسد، مردم آن را بهترین ها می خواند و مجیز می گوید و زبان به چاپلوسی می گشاید تا شاید جائی در گوشه قلب آنان بیابد- که این تلاش تا کنون چندان پر بار نبوده است.

همین تملق گوئی را نسبت به مردم دیگر کشورها نیز، برای بدست آوردن دل آنها اعمال می کند. در ونزوئلا از بزرگی ملت آن کشور و نبوغ رهبرش سخن می گوید. همین چاپلوسی را در مورد ملت های نیکاراگوآ و اکوادور و دیگر کشورها به کار گیرد. در پیام به بوش و اوباما (نامه هائی که به آن پاسخی داده نشد)، به تمجید از ملت آمریکا می پردازد و در آلمان به مردمشانش توصیه می کند که جنایات پدران خود در دوران حکومت آلمان نازی را انکار کنند و می کوید: چه کسی داوطلبانه به گناه پدران خود اعتراف می کند؟

از یک سو ملت آمریکا را یک ملت بزرگ می خواند و همزمان، نظام مردمسالار آمریکا را زیر سؤال می برد و به رهبران آن توهین می کند و در اوهام و تخیلات خویش خواب فروپاشی آنها را می بیند

. اروپائیان را تمجید می کند که چه ملت های بزرگی هستند- ولی همزمان رویاگونه پیش بینی می کند که اروپا به زودی فرو خواهد ریخت و اسلام بر آن مسلط خواهد شد.

ویژگی دیگر این گونه به قدرت رسیدگانی که ممکن است برای کشور خود و مردم منطقه و جهان مصیبت بیافرینند، دروغ گفتن آنان است. در دگرگون جلوه دادن واقعیات هیچ حد و مرزی نمی شناسند و هیچ توجهی ندارند به این که مردم دنیا از رشد سیاسی برخوردارند و دوغ را می توانند از دوشاب تشخیص دهند.

درست در همان روزهائی که در ایران چند تن به اتهام همجنس بازی به اعدام محکوم شدند، احمدی نژاد در نطق خود در دانشگاه کلمبیای نیویورک با گستاخی ادعا می کند که در ایران اصلا همجنسب باز وجود ندارد.

هنگامی که نمایندگان مجلس از گرانی ناله می کنند، ادعا می کند که او از سبزی فروش کنار خانه اش گوجه فرنگی را ارزان تر می خرد. وقتی مجلس او را به مسؤولیت تورم متهم می سازد، ارقام و اعداد را تحریف می کند و تصویری دروغین از وضع اقتصادی کشور به مجلس ارائه می دهد.

از یک سو ادعا می کند که قدرت او از مردم نشات می گیرد و از سوی دیگر نمایندگان مجلس راکه ظاهرا نمایندگان ملت هستند تحقیر می کند و می کوشد آنان را دور بزند.

ویژگی دیگر این گونه قدرت طلبان روان پریش، هذیان گوئی آنان علیه توان و قدرت ملتها و حکومتها و کشورهائی است که در برابر آنها قرار گرفت. از دیدگاه احمدی نژاد (و یا درست تر بگوئیم بنا بر ادعاهای رجز خوانانه او) اسرایئل آنقدر ضعیف است که همین فردا فرو می ریزد. آمریکا آنقدر بیچاره است که تا دو روز دیگر از هم خواهد پاشید. اروپا آنقدر ناتوان است که به زودی راه تسلیم در پیش خواهد گرفت.

او ادعا کرده می گوید تحریمهای اقتصادی هیچ زیانی به اقتصاد دولت و سطح زندگی مردم نخواهد رساند- و در همان حال گله می کند که به علت این تحریمها طبق آمار خود دولت او 26 درصد بر بهای کالاهای وارداتی ایران افزوده شده، و این امر ریشه تورم مالی در ایران است.

احمدی نژاد و خودکامگان پیش از او، با این گونه دگرگون جلوه دادن واقعیت ها و حقیر و بیچاره خواندن رقیبان خویش، می خواهند مردم را به دنبال خود بکشانند و همچنان برگزده آنها سوار باشند. احمدی نژاد به سران دو سازمان تروریستی حماس و جهاد اسلامی آزادی فلسطین می گوید: نترسید، به کشتار ادامه دهید، همین فردا اسرائیل نابود خواهد شد! خواب دیده است!

نیازی به یادآوری آن هاله نور نیست. ولی آن خود بزرگ بینی ها، پدیده های این چنینی نیز به دنبال دارد و احمدی نژاد با افتخار تعریف می کند که چگونه زمان دیدارش از نیویورک و هنگام عبور کاروان اتومبیل هائی او از خیابان، مادری از فرزند دو ساله اش پرسید این آقا کیست و آن کودک جواب داد احمدی نژاد است!

همه تشنگان قدرت، که به اوهام و خیالات و خرافات سخت وابسته هستند، برای توجیه تلاش خود در راه رسیدن به مقام رهبری، تکیه گاهی برای خویش می جویند. هیتلر از برتری نژاد ژرمن سخن می گفت.

استالین طبقه کارگر جهان رامشعل راه خویش می دانست و احمدی نژاد امام زمان (حضرت مهدی موعود) را این رو پشتیبان خود معرفی می کند. یکی از دستیاران او به نام دوستعلی به خبرنگاران می گوید: همانگونه که غیبب امام زمان صغری و کبری داشت، ظهور او نیز با صغری و کبری همراه است و پیش از ظهور کبری، این احمدی نژاد است که جنبه ظهور صغری مهدی موعود را دارد. چاپلوس دیگری از دستیاران احمدی نژاد، او را فردی در ردیف حضرت محمد معرفی می کند.

اگر این واقعیت ها، تلخ و دردناک و خطرناک نبود، می توانستیم آن را به مزاح وشوخی برگزار کنیم. ولی تاریخ نشان داده که این گونه قدرت طلبان رویا زده، ممکن است منشاء یک مصیبت عظیمی برای مردم خود و دیگر ملت های جهان باشند و نباید آنها را دست کم گرفت.

اورشلیم:2009-05-23

Kurdistan: Der Ajatollah ist abgewählt


Der Iran ist ein Land, in dem zahlreiche Sprachgruppen zusammenleben: Kurden, Aseri-Türken, Balutschen, Araber, Turkmenen u.a., neben den Persern, die die Staatssprache stellen.Während die Aseri-Türken über das ganze Land verteilt sind und auch unter der Geistlichkeit und den Präsidentschaftskandidaten vertreten sind (der religiöse Führer Ajatollah Chamenei ist Aseri-Türke, der ehemalige Ex-Premier und jetzige Präsidentschaftskandidat Mir-Hossein Mussawi ist auch einer), kann man das von den anderen Minderheiten nicht behaupten. Die vier aussichtsreichsten Kandidaten für die kommende Präsidentschaftswahl – Mir-Hossein Mussawi, Ahmadineschad, Mehdi Karubi, Mohsen Resai – haben bislang in ihrem Wahlkampf alle einen Bogen um das Gebiet der Turkmenen (Zentrum Gonbad-e Kabus), der Balutschen (Sistan-Balutschistan, Zentrum Sahedan) und der Kurden (Zentren Mahabad, Kermanschah, Sanandadsch) gemacht.Statt dessen hat Ajatollah Chameinei am 12. Mai 2009 den Kurden in Sanandadsch einen Besuch abgestattet. Natürlich nicht unvorbereitet. Seit zwei Monaten werden in der Region Pasdaran (Revolutionswächter), Bassidschi (Freiwilligenmilizen) und Militärs aus anderen Regionen zusammengezogen. Denn das Kurdengebiet gilt noch immer als unruhig. So kamen vor etwa drei Wochen bei einem bewaffneten Zusammenstoß zwischen Kämpfern der kurdischen Gruppe Peschwak (von der behauptet wird, sie sei ein iranischer Ableger der PKK) und Regierungskräften elf iranische Pasdaran ums Leben. Kein Wunder, dass Ajatollah Chamenei bei seinem Auftritt in Sanandadsch loswetterte, wie dieses Photo zeigt:Ajatollah Chamenei ist schlecht gelauntBei aller Mobilisierungskunst der Geistlichkeit scheint sie unter den Kurden wenig Erfolg gehabt zu haben. Dieses Foto, das von der staatlichen Nachrichtenagentur ISNA veröffentlicht wurde, zeigt, dass in der ganzen Menschenmenge, die Ajatollah Chamenei in Sanandadsch empfangen hat, nur ein Mann mit der typisch kurdischen Kopfbedeckung zu sehen ist (weißer Kreis).Suchbild: Wo ist der Kurde?Auf anderen Photos sieht man keinen. Auch die Frauen, sofern welche auf den Bildern zu sehen sind, tragen keine kurdische Kleidung, sondern sind schwarz eingesackt. Das entspricht überhaupt nicht den kurdischen Traditionen. Wenn sie jemanden empfangen, dann in ihren bunten Kleidern und ihren Musikinstrumenten. Auf keinem einzigen staatlichen Photo ist so etwas zu sehen.Ajatollah Chameneis Schwarzer Block(Auf diesem Photo sind die Frauen mit einem grünen Viereck eingerahmt)Und was am meisten bei diesem „begeisterten Empfang“ durch die Menge verwundert, ist die Haltung der Ordnungskräfte:Sie schützen das „Volk“ vor dem VolkDie Beamten stehen mit dem Rücken zu den „demonstrierenden Anhängern Chameneis“, gegen das Volk (siehe die beiden roten Linien). So als müssten die ortsfremden Demonstranten vor Menschen geschützt werden, die man auf den Photos nicht sieht und wohl die Einheimischen, die Kurden sein dürften.Das spricht Bände über die Verankerung des obersten iranischen Machthabers in der kurdischen Bevölkerung.

مرد محکوم به زنا در ایران سنگسار شد


تصویر حکم سنگسار در مشهد از آ رشیو
2009-05-05
خبرگزاری مردانی نیوز: بنا به گزارش رسانه ها اجرای حکم سنگسار در ایران با انتقادهای گسترده بین المللی همراه بوده است.

علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضاییه گفت حکم یاد شده در ماه فروردین و در شهر رشت اجرا شده است. وی افزود زنی که در این پرونده طرف اتهام بوده «توبه» کرده است، که نشان می دهد وی سنگسار نشده است.
جمهوری اسلامی در سال ۲۰۰۲ تصمیم گرفت سنگسار را متوقف کند ولی این حکم کماکان در برخی نواحی اجرا شده است.
آمریکا، اتحادیه اروپا و گروه های حقوق بشری از اجرای حکم سنگسار در ایران قویا انتقاد کرده اند.
***
پیش از این، در اسفندماه گذشته، روزنامه آفتاب یزد خبر داده بود مردی ۳۰ ساله که کارمند یکی از اداره‌های دولتی بوده است در شهر رشت سنگسار شده.
پس از آن، فعالان و نهادهای مدافع حقوق بشر این اقدام را محکوم کردند و خبر دادند که شخص محکوم «ولی آزاد» نام داشته است.

از چهار سال پیش که آیت‌الله هاشمی شاهرودی، ‌رئیس قوه قضاییه ایران، در بخشنامه‌ای خواستار توقف اجرای احکام سنگسار شد تاکنون پنج نفر در ایران سنگسار شده‌اند

روزنامه آفتاب يزد اسفندماه گذشته خبر داده بود: مردی ۳۰ ساله که کارمند يکی از اداره‌های دولتی بوده است در شهر رشت سنگسار شده است. پس از آن، فعالان و نهادهای مدافع حقوق بشر اين اقدام را محکوم کردند و شخص سنگسار شده را «ولی آزاد» معرفی کردند.
عليرضا جمشيدی دی ماه سال گذشته گفته بود: حکم سنگسار سه مرد در مشهد اجرا شده است که دو نفر در اثر اجرای اين حکم جان سپرده‌اند، نفر سوم موفق به فرار از گودال سنگسار شده است.
در همين حال، روزنامه آفتاب يزد روز دوشنبه نوشت که منابع مـوثق می گويند يک نفر ديگر در رشت به زودی سنگسار خواهد شد.
طبق اين گزارش، ‌خبرهای تاييد شده حاکی از آن است که دادگستری استان گيلان خود را ‌برای اجرای يک حکم سنگسار ديگر آماده ‌می‌کند.
اين در حالی است که آقای جمشيدی روز سه شنبه در پاسخ به پرسش حبرنگاران در اين مورد گفت: اينکه قرار است حکم سنگسار ديگری صورت گيرد، « اطلاعی ندارم .»
سخنگوی قوه قضائيه در مرداد ماه سال گذشته گفته بود که اجرای همه احکام سنگسار متوقف شده و اين مجازات ديگر به هيچ وجه اجرا نخواهد شد.
بر اساس قانون مجازات اسلامی در ايران، افراد متأهل مرتکب روابط جنسی نامشروع، حکم سنگسار دريافت می کنند و در اجرای اين حکم، محکومان در حالی که تا کمر در در گودال خاک قرار دارند، مورد پرتاب سنگ قرار می‌گيرند.
اين شکل از اعدام محکومان بارها از سوی نهادهای بين‌المللی محکوم شده و نهاد های بين‌المللی اجرای اين حکم را «وحشيانه» می‌دانند.
کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران پيشتر در بيانيه ای با استناد به اينکه سنگسار نقض حق حيات انسان است و اجرای سنگسار روابط بين‌المللی ايران را تخريب می‌کند، از قوه قضاييه و مجلس ايران خواسته بود که سنگسار را متوقف و اجرای آن را ممنوع کنند.
از سال ۸۴ تاکنون گروهی از فعالان حقوق زنان در ايران با راه‌اندازی «کمپين قانون بی‌سنگسار» خواستار حذف موادی از قانون مجازات اسلامی شده اند که در آنان سنگسار که در اصطلاح اسلامی به آن «رجم» می‌گويند به عنوان مجازات متهمان به زنا تعيين شده است.

EU protestiert gegen Hinrichtung von Iranerin




EU protestiert gegen Hinrichtung von Iranerin
Verurteilt und hingerichtet: Darabi wurde am Freitag gehängt/AFP
Zum Tatzeitpunkt war sie erst 17 Jahre alt - das hielt Iran nicht davon ab, eine wegen Mordes verurteile Frau nach sechs Jahren Haft hinzurichten. Die Europäische Union forderte Iran auf, die Todesstrafe nicht auf Jugendliche anzuwenden.
Prag - Die Europäische Union hat die Hinrichtung einer wegen Mordes zum Tode verurteilten jungen Iranerin am Samstag als Menschenrechtsverletzung scharf verurteilt. Die Künstlerin Delara Darabi sei zum Zeitpunkt der Tat erst 17 gewesen. Ihre Hinrichtung verstoße damit gegen internationale Verpflichtungen, die der Iran freiwillig eingegangen sei, hieß es in einer Erklärung der tschechischen EU-Ratspräsidentschaft.
Darabi starb am Freitag im Gefängnis der Stadt Rascht am Galgen, obwohl die Behörden einen Aufschub gewährt hatten. Die EU forderte den Iran gleichzeitig auf, die Todesstrafe für Jugendliche nicht anzuwenden. Wiederholt hatte die EU gegen die geplante Hinrichtung protestiert.
Auch die Menschenrechtsorganisation Amnesty International protestierte gegen die Hinrichtung. Nicht einmal ihr Anwalt sei davon zuvor in Kenntnis gesetzt worden, hieß es. Mit diesem “zynischen Schachzug” habe der Iran anscheinend versucht, nationalen und internationalen Protesten zuvorzukommen. Sie sei exekutiert worden, obwohl der Chef der Justiz ihr zuvor einen zweimonatigen Aufschub der Hinrichtung gewährt habe.
ZUM THEMA AUF SPIEGEL ONLINE
Todesurteile: In Iran steigt die Zahl der Hinrichtungen (30.04.2009)Darabi war für schuldig befunden worden, 2003 einen Cousin ihres Vaters ermordet zu haben. Zunächst hatte sie das Verbrechen laut Amnesty in dem Glauben gestanden, damit ihren Freund vor dem Strang bewahren zu können. Später hatte sie ihr Geständnis widerrufen und beteuert, sie sei unschuldig.
Während der fünf Jahre in Haft hatte die junge Frau mit ihren ausdrucksstarken Kunstwerken auch international für Aufsehen gesorgt. Amnesty nannte das Verfahren unfair. Das Gericht habe Beweise nicht in Betracht gezogen, die nach Angaben der Verteidigung belegen, dass sie die Tat gar nicht habe begehen können.
Darabi starb am Freitag im Gefängnis der Stadt Rascht am Galgen, obwohl die Behörden einen Aufschub gewährt hatten. Die EU forderte den Iran gleichzeitig auf, die Todesstrafe für Jugendliche nicht anzuwenden. Wiederholt hatte die EU gegen die geplante Hinrichtung protestiert.
Auch die Menschenrechtsorganisation Amnesty International protestierte gegen die Hinrichtung. Nicht einmal ihr Anwalt sei davon zuvor in Kenntnis gesetzt worden, hieß es. Mit diesem “zynischen Schachzug” habe der Iran anscheinend versucht, nationalen und internationalen Protesten zuvorzukommen. Sie sei exekutiert worden, obwohl der Chef der Justiz ihr zuvor einen zweimonatigen Aufschub der Hinrichtung gewährt habe.
ZUM THEMA AUF SPIEGEL ONLINE
Todesurteile: In Iran steigt die Zahl der Hinrichtungen (30.04.2009)Darabi war für schuldig befunden worden, 2003 einen Cousin ihres Vaters ermordet zu haben. Zunächst hatte sie das Verbrechen laut Amnesty in dem Glauben gestanden, damit ihren Freund vor dem Strang bewahren zu können. Später hatte sie ihr Geständnis widerrufen und beteuert, sie sei unschuldig.
Während der fünf Jahre in Haft hatte die junge Frau mit ihren ausdrucksstarken Kunstwerken auch international für Aufsehen gesorgt. Amnesty nannte das Verfahren unfair. Das Gericht habe Beweise nicht in Betracht gezogen, die nach Angaben der Verteidigung belegen, dass sie die Tat gar nicht habe begehen können.spiegel.de/MAR

چهارشنبه ی سیاه، روز اعدام


مثال همیشه چهارشنبه ی سیاه، روز اعدام است. هوای ابری و دل گرفته حکایتی دارد انگار از همین نفس بریدن های بی حساب که دیگر شمارشی بر آن نیست. صبح شده است.
تن های آویخته ی چهار نفر، مرگ را سوغات آورده است برای اوین همیشه اوین.

کاریکاتور: رژیم آخوندی : اعدام از آرشیو
2009-05-06
محمد مصطفایی، وکیل دادگستری، به داخل زندان می رود. تعداد اعدامی های در لیست، ده نفر بوده، 9 مرد و یک زن، زینب نظرزاده.
خبرگزاری مردانی نیوز : کميته گزارشگران حقوق بشر گزارشی از تجمع شب گذشته جمعی از فعالان حقوق بشر در برابر زندان اوین نویسنده فرخنده احتسابیان
امیر خالقی و صفر انگوتی زیر هیجده سال بودند و حسین علی شیر موقع ارتکاب جرم 23 سال داشت. و مادران صلح از قوه قضاییه خواستار توقف حکم هر سه شده بودند .
قرار بود که در آخر نامه اسم زینت نظر زاده نیز نوشته شود که متاسفانه به دلیل شتابزدگی فراموش شده بود .
حکم این سه نفر فعلا به تعویق افتاد. برای امیر خالقی فرصت گرفته شد تا پول لازم تهیه شود و برای آن دو نفر دیگر باید در این فاصله زمانی کسب رضایت از اولیای دم گردد .
***
در آخرین لحظات مادری که برای اجرای حکم رفته بود عفو کرد ولی متاسفانه به دلیل ازدحام جمعیت امکان شناسایی فراهم نشد.
در نهایت دو نفر دیگر نیز رضایت دادند.
فضا بسیار سنگین و ازدحام جمعیت بسیار زیاد بود .
هنگام فراخواندن خانواده شاکیان صدای یا حسین یا زهرا بود که به گوش می رسید . مادران صلح سعی می کردند به صدای بلند بگویند:
ببخشید یا عفو عفو!
مردم حاضر در آنجا نیز با آنها همراهی می کردند .
اما در این جشن مرگ انگار هیچ چیزی فراموش نشده بود. نیروهای بسیاری در محل به حالت آماده باش بودند که در آخر تبدیل به نیروهای گارد ویژه شده و به صورت دیوار جلوی مردم ایستادند.
عجیب بود، عزیزان مردم را داشتند به قتل می رساندند و بی انتظار صدایی که به نشانه اعتراض سر برآورد از دلی که ترسان می تپد.
باید احساساتشان را افسار می زدند . مگر می شود؟
فضای بعد از اعلام نهایی بسیار فضای حزن آلودی بود .
مادری فریاد می کشید: می کشمشون!
برادر برای شان خط و نشان می کشید.
در یک لحظه جای خانواده ها با هم عوض شده بود.
آنهایی که تا لحظه ای پیش التماس می کردند حالا داشتند خط و نشان می کشیدند.
انگار کسی نوید انتقام می داد.
خونی که قانون می ریخت و دل بسته ای باید جبرانش می کرد.
باز تولید خشونت. می کشد، کشته می شود، می کشد، کشته می شود و چهارشنبه های سیاه باز و باز در آغوش می کشند مرگ را.
هوا کم کم روشن می شد. تهدیدها نیز پررنگ تر می شدند که اگر حاضران، محل را ترک نکنند زحمت بردن آنها به دوش مامورین خواهد افتاد!!!
چاره ای نبود. حتی برادر زینب را که مظلومانه در آنجا ایستاده بود ترک کردیم ...
. باخود گفتم: می شود روزی انسان را بسان انسان قضاوت کنیم؟!!
فرخنده احتسابیان

DELARA DARABI


Wissen Sie, was es bedeutet, in Farben gefangen zu sein? Das fragt Delara Darabi. Die Gefangene bin ich, erklärt die 20-Jährige, eine zum Tode verurteilte junge Frau aus der Stadt Rasht im Norden Irans. Bereits seit meinem vierten Lebensjahr pflegte ich mein Leben mit den Farben zu teilen, bis ich sie irgendwann durcheinander brachte. Es geschah, als ich 17 wurde. Statt Himmelblau nahm ich knallrot, ich malte grau, obwohl hellblau die richtige Farbe gewesen wäre. Ich habe die Farben verloren und das einzige Porträt, das ich nun vor Augen habe, ist das einer Wand in meiner Zelle.Delara's BilderEs sind drei Jahre vergangen seit jenem Tag, an dem Delara und ihr Freund Amir Hossein, ein junges Paar, das bald heiraten wollte, verzweifelt in einer schwierigen finanziellen Lage eine 65-jährige Cousine ihres Vaters überfielen und sie dabei tödlich verletzten. Damals war Delara 17 Jahre alt und minderjährig. Das brachte Amir Hossein auf die Idee, ihr den Mord anzuhängen, um als Volljähriger nicht gehängt zu werden. Vor der Tat hatte noch der eigentliche Mörder, Amir, Delara starke Beruhigungstabletten gegeben, ein paar Tropfen Wasser auf das brennende Feuer der jungen Künstlerin. Sie ließ sich schnell überreden und bekannte sich zum nicht begangenen Mord. Im Gericht aber staunte sie nicht schlecht, als sie das Urteil hört: „Tod durch Erhängen!“ Die Anträge des Verteidigers sind zwecklos. Die zum Zeitpunkt der Tat noch minderjährig gewesene Delara wird beide Male für schuldig befunden und ihr Verlobter schweigt! Jetzt fehlt nur noch die endgültige Entscheidung des Staatsanwalts und der Knoten im Seil kann schon gemacht werden. Delara ist keine Ausnahme. Dutzende Kinder, die sich strafbar gemacht haben, werden jährlich in der Islamischen Republik ins Gefängnis gesteckt. Nach dem Vollenden des 18. Lebensjahrs fällt das Urteil nach dem Strafgesetz der Erwachsenen und das bedeutet bei schwerwiegenden Fällen in der islamischen Gesetzgebung Steinigung, Hängen, Gliederamputation oder lebenslängliche Freiheitsstrafe. Paragraph 49 des Strafgesetzes der Islamischen Republik Iran erklärt Jungen im Alter von fünfzehn Jahren und Mädchen bereits mit neun Jahren für volljährig, somit wird die körperliche Reife der geistigen gleichgestellt und das Kind für seine Handlung verantwortlich gemacht. Das seit drei Jahren vorliegende Projekt „Gericht für Jugendliche“ wird vom Parlament nicht beschlossen, das Warten in der Todeszelle auf „Volljährigkeit“ ist bloß eine Prestigesache.Delara wird demnächst zu Unrecht gehängt werden und zwar in einem diktatorischen Staat mit stumpfsinnigen mittelalterlichen Gesetzen, in dem Recht und Unrecht oft kurzerhand Platz tauschen. In einem von islamischen Klerikern seit 28 Jahren ausgebeutet und zugrunde gerichteten reichen Land, wo 40% seiner Bevölkerung unter der Armutsgrenze lebt. Hier haben Wörter wie Gerechtigkeit, Freiheit, Recht, Würde und Ordnung längst eine andere Bedeutung. Es ist nicht Delara, die die Farben nicht gut erkennt, es sind die Farben, die sich mit der Zeit zu Schwarz angepasst haben.Von Ramin für INN